باربد مامان و باباباربد مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

شاهزاده کوچک من

صداي پيتكو پيتكوي قلب شاهزاده من

1392/12/11 9:12
نویسنده : مامان ندا
269 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر قشنگم

حالت چطوره عزيزم؟ خوبي؟ جات راحته تو دل ماماني؟

ببخشيد كه اين چند روز يه كوچولو اذيت شدي چون دوباره مامان دچار حالت تهوع شديد شد و حالش خيلي بد بود. از تكون خوردناي زياد شما متوجه شدم يه خورده بهت سخت گذشته. ايشالا مامان جان به سلامتي مياي از دلم بيرون اون موقع برات جبران مي كنم ... اون لُپاي خوشگلتو ميچلونم كه بيا و ببين

چهارشنبه هفته قبل يعني 7/12/92 ساعت 6:30 نوبت دكتر داشتم اولش خودم تنها رفتم چون بابايي سركار بود مطب خيلي خلوت بود ولي چون بايد منتظر بابايي مي موندم از خانم منشي خواستم هر كس كه اومد بفرسته تو. بالاخره ساعت 7 باباجونتون تشريف آوردن و با هم رفتيم پيش دكتر. مطب دكتر خلفي نسبت به مطب هاي ديگه اي كه رفتم چند تا مزيت داره، اول اينكه اجازه ميده باباها هم بيان داخل و همه چيز ني ني شون رو ببينن، دوم اينكه سونوگرافي رو خود دكتر انجام ميده و سوم و مهمتر از همه اينه كه آرامشي به مادر ميده كه پيش هيچ دكتري تجربه نكردم..اون روز قرار بود فقط صداي قلبتو بشنويم و وضعيت من چك بشه. اين اولين بار بود كه قرار بود به صورت واضح صداي قلب كوچولوت رو گوش كنيم از يه طرف خيلي خوشحال بودم و از طرف ديگه كلي استرس داشتم با اين كه ميدونستم حالت خوبه ولي خوب ديگه دست خودم نبود. وقتي دكتر دستگاه رو گذاشت رو شكمم اولش هيچ صدايي نميومد خيلي ترسيدم كلي صلوات فرستادم ولي بعد از چند ثانيه تلاش دكتر بالاخره يه صداي پيتكو پيتكوي خوشگل شنيديم و كلي خدا رو شكر كردم... خدااااايا خيلي صداش قشنگ بود... در ضمن بابايي صداشو ضبط كرد كه وقتي بزرگ شدي خودت هم گوشش كني عزيزم... آخرشم فشارمو گرفت كه 11 بود و وزنمم شده بود 60 كيلو و 600 گرم ...

ماماني، من و بابايي عاشقتيم

رااااااااستي دوباره يه كفش كوشولوي اسپورت خوشگلِ ماماني برات خريديم. آخه پس كي مياي كه بكنمش پات نفسم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

علی
11 اسفند 92 17:48
قربون صدای قلبش برم .... عزیزم مامانی تو رو هم دوس داریم ( بابایی و پسر کوچولـــوی ملوس )
مامان ندا
پاسخ
منم شماها رو دوست دارم عشقاي من