شروع خريد سيسموني
سلام
ميدونم وبلاگ گل پسرم شايد هنوز هيچ خواننده اي نداشته باشه ولي به همه عزيزايي كه در آينده قراره خاطرات عشق كوچولوي منو بخونن از همينجا خوش آمد ميگم و اميدوارم هميشه حالشون خوب خوب باشه.
پسر قشنگم جونم برات بگه كه امروز صبح وقتي بعد از يه خواب شبانه بد و همراه با سردرد وحشتناك بلند شدم و داشتم آماده ميشدم كه برم سركار، با سر و صداي زيادي كه كردم بابايي هم بيدار شد و وقتي ديد به زور دارم زيپ شلوارمو ميكشم بالا (آخه عزيز دلم شما ديگه داري كم كم بزرگ ميشي و ماماني هي داره چاق تر ميشه و لباساشم تنگ تر) بهم گفت كارم كه تموم شد با هم ميريم بازار هم يه شلوار راحتتر بخر و هم اينكه واسه شما عشق زندگيمون يه مقدار وسيله بخريم منم كلي خوشحالي كردم و ذوق مرگ شدم
قربون بابايي مهربون و دوست داشتنيت برم كه انقدر به فكر ني ني و مامان ني ني شه
خدايا همه باباهاي خوب رو واسه بچه هاشون حفظ كن... آميييين