باربد مامان و باباباربد مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

شاهزاده کوچک من

بازگشت دوباره مامانی

1393/3/12 23:53
نویسنده : مامان ندا
224 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر خوشگلم

شیطون من بالاخره مامان و نی نی وبلاگ بعد از حدود سه هفته با هم آشتی کردن و مامان دوباره اومده که برات بنویسه چشمک

خوب از کجا شروع کنم؟ ...

... جونم برات بگه که تو این مدت دو تا اتفاق خیلی قشنگ افتاد و اونم تولد مامانی و بابایی در روز 21 اردیبهشت و 6 خرداد بود که برای هر دو یه جشن کوچیک دو نفره البته ببخشید سه نفره با حضور شما که سرور و سالار ما باشیبوس گرفتیم.

عکساش خیلی خوشگل شدن ولی چون حجمشون بالاست اینجا نمیتونم بذارم.

یه ویزیت دیگه هم تو این مدت داشتیم که بازم مامانی توسط خانم دکتر به خاطر بالا رفتن وزنش دعوا شد و قرار شد برای 19 همین ماه که دوباره باید ویزیت بشم فقط 1.5 کیلو اضافه کرده باشم که البته بعید میدونم اینجوری بشه عزیزم ...

آخه چکار کنم مامانی اشتهاش خیلی زیاد شده با اینکه سعی میکنم بیشتر میوه بخورم ولی بازم هی وزنم میره بالا...

پسر قشنگم تقریباً همه وسیله هات رو من و بابایی برات تهیه کردیم و فقط چند تا وسیله کوچولو مونده که برات بگیریم.

مامان جون (مامان من) هم زحمت کشیدن و تختت رو برات هدیه گرفتن و مامان بابا هم برات تشکت رو تهیه کردن، دستشون درد نکنه.

فدات بشم الهی وسیله هات خیلی خوشگلن. سعی کردم رنگایی بگیرم که زیاد تکراری نباشن چون از رنگ آبی که معمولاً میگن پسرونه س اصلاً خوشم نمیاد و سعی کردم همه رنگی توی وسایلت باشه ولی بیشتر رنگ زرد و بنفش هستش.

این چند وقته بابایی سرش خیلی شلوغه و همش ماموریت شهرستانه و من و شما با هم تنهاییم. تازه خیلی هم شجاع شدم و شبا تنها تو خونه میمونم. ازین قرتی بازیا هم اصلاً خوشم نمیاد که میگن زن باردار نباید تنها باشه و .... و ...

مامان جونت هم هر چی موهای خودشو میکنه که شب برم پیششون فایده نداره و مامانت لجباز تر از این حرفاست. البته در طول روز گاهی سر میزنم چون تا خونه مامان جون دو قدم راهه.

در ضمن شما روز سه شنبه 7 خرداد ماه هفت رو هم بسلامتی پشت سر گذاشتی و وارد ماه هشتم شدی و سه شنبه همین هفته هم وارد هفته 32 میشی وروجک من.

خیلی شیطون بلا شدی و انقدر در طول شبانه روز وول وول میخوری تو دلم که میترسم وقتی به دنیا اومدی فقط در حال پایین آوردنت از در و دیوار باشم.

خاله سارا میگه مطمئنم پسرت از اونایی میشه که تا حواست نیست از خونه میره بیرون بعد باید بری از تو خاکای دم کوچه جمعش کنی مثل خودت که بچگیات همش تو کوچه بودی  خنده البته شوخی میکنه چون میدونم دقیقاً مثل خودم یه وروجک مؤدب میشی... هر چند شاید به بابایی هم ببری چون خدایی بابای شیطون بلای بامزه ای داری قربونش برم من بوس

الانم من و تو تنهاییم و حسابی داریم خوش میگذرونیم چون بابایی رفته تهران و 5 شنبه برمیگرده

دیگه چیزی یادم نمیاد مامانی اگه باز چیزی به ذهنم رسید برات مینویسم

دوست دارم خوشگلکم

 

پسندها (5)

نظرات (7)

ترنم
13 خرداد 93 8:02
سلام عزیزم کار خوبی کردی برگشتی دلمون برات تنگیده بود باربد جون خوبه؟ 7 ماهگیش مبارک و 32 هفتگیش هم مبارک وسایلاش هم مبارک اعیاد شعبانیه هم مبارک وای که چقدر مبارک ایشالهه همیشه خوش باشین راستی عزیزم وقتی یه شیر مرد باهاته (تو دلته) کسی رو میخوای چیکار دیگه باریک اله به این مامان وپسر شجاع ولی عزیزم تنهایی فکر و خیال میاره سعی کن خیلی تنها نباشی
مامان ندا
پاسخ
سلام عزیزم بابت همه تبریکاتت مرسی اعیاد شعبانیه برای تو و خانوادت هم مبارک باشه والا ترنم جان این وروجک شیطون انقدر لگد میزنه و ورجه وورجه میکنه که دیگه جایی واسه فکر کردن نمیذاره تازه خدا نگیره تلویزیون رو، زیاد حوصله ندارم کاری انجام بدم بیشتر پای سریالای تی وی میشینم
علی
16 خرداد 93 0:31
تبریک میگــــم برگشتنت رو عزیزم ببخشید که این روزا خیلی تنهات میزارم .... ا انشااله که تمام نی نی ها به سلامت به دنیا بیان و تو بغل مامان و باباهاشون قرار بگیرن ، از جمله نی نی خودمون آفرین بر تو که اینقدر شجاع هستی .....
مامان ندا
پاسخ
عزیزم میدونم چقدر درگیری، همینکه وقتی خونه ای حواست به من و نی نی هست بزرگترین حمایتیه که از جانب یه همسر میتونه وجود داشته باشه دوست داریم
ترنم
3 تیر 93 10:15
سلام عزیزم کجایی؟ چرا نمیای آپ کنی ؟ 34 هفتگی باربد جون مبارک فقط یه ماه دیگه مونده
ترنم
11 تیر 93 10:14
سلام کجایی تو دختر باربد خوبه؟ 35 هفتگگی مبارک همین ماه مونده نوبت سزارینت تعین نشده؟
مامان ندا
پاسخ
سلام خوبی؟ باربد خوبه... امیر مهدی جوجو چطوره؟ مرسی عزیزم الان تو هفته 37 هستیم به هر چهارتامون مبارک باشه اینترنتم مشکل داره یه کم، سرمم خیلی شلوغه. خونه تکونی و خرید و کارای عقب افتاده و خستگی و بی خوابی و .... دکترم قراره بیستم بیاد ولی فکر کنم 5 یا 6 مرداد رو برام تعیین کنه مرسی که به یادمی عزیزم
ترنم
23 تیر 93 9:51
عزیزم من همیشه به یادتم بچه هامون هم سنن منم 5 یا 6 مرداد زایمان میکنم ایشاله بسلامتی پسرامون دنیا بیان راستی من یکم ورم داره بدنم دعا مشکلی نداشته باشم آخه آزمایش دفع پروتئین دادم رو 214 بود اینورش نوشته نرمالش بین 50 تا 200 باید باشه برام دعا کن
مامان ندا
پاسخ
نگران نباش ایشالا که چیزی نیست و سالم و سلامت زایمان میکنی منم تا همین چند روز پیش آزمایش دادم گفتن قندت بالاست مشکوکی به دیابت بارداری داشتم سکته میزدم دوباره آزمایش دادم هیچیم نبود اشتباه شده بود توکل کن به خدا راستی شمارش معکوس کم کم داره شروع میشه
ترنم
25 تیر 93 8:16
سلام خوبی وای من دل تو دلم نیست قراره فردا برم دکترم روز زایمانم رو تعین کنه فکر کنم فقط 12/1 روز مونده راستی آزمایشم رو هم به دکترم نشون دادم گفت نرماله اونقدری نیست باعث گرانی بشه دلم میخواد زودتر عکسای باربد رو ببینم و بزارم پیش عکس امیر مهدی
ترنم
29 تیر 93 9:09
سلام عزیزم خوبی؟ خدا رئ شکر دیابت بارداری نداشتی منم دوباره آزمایش دادم دفع پروتئینم شده بود 93 و خدا رو شکر مشکلی نداشتم شنرش معکوش هم شروع شد من قراره فردا دکترم رو ببینم نوبت سزارین برام بزاره هنوز نمیدونم چه روزی بیافته ولی شاید همون 5 و 6 مرداد تو چی؟ بیصبرانه منتظرم عکسهای باربد رو ببینم همون اندازه که برا امیر مهدی منتظرم