باربد مامان و باباباربد مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

شاهزاده کوچک من

اولین شب بارانیِ باربد

باربدم، عشق تازه و ناب من امشب بعد از سال ها اولین باران شبانه در مهر ماه بر سنگفرش خیابان های شهرت بارید و جانی تازه داد به همه آنها که تنها به عشق و شوق همین باران های پاییزی، بهار و تابستان داغ و سوزان را سر می کنند. امشب طبع شاعرانه مادرت بد جور برانگیخته، می خواهم جور دیگری برایت بنویسم. از کجا و چه چیز نمی دانم... تنها می خواهم جور تازه ای بنگارم برای نوزادی که از بطنم، پاکِ پاک متولد شده و زندگیم را آنقدر زیبا تغییر داده که با هیچ کلامی نمی توان وصفش کرد. فرزند دلبندم، دلم با آمدنت بقدری نازک شده که هر روز و هر لحظه با نگاه کردن به چهره معصومت، اشک در چشمانم حلقه می بندد. نمی دانم چرا! شاید دلم می سوزد از پاکی بی نهایتی که مم...
29 مهر 1393

شاهکار باربد

یادگاری باربد ساعت 5:30 صبح بعد از کلی دست و پا زدن و شیطنت موقع شیر خوردن روی صورت زیباش نقش بست. خلاصه اینکه پسر ما خیلی وروجک شده قربونش بشم   ...
6 شهريور 1393

بازگشت دوباره مامانی

سلام پسر خوشگلم شیطون من بالاخره مامان و نی نی وبلاگ بعد از حدود سه هفته با هم آشتی کردن و مامان دوباره اومده که برات بنویسه خوب از کجا شروع کنم؟ ... ... جونم برات بگه که تو این مدت دو تا اتفاق خیلی قشنگ افتاد و اونم تولد مامانی و بابایی در روز 21 اردیبهشت و 6 خرداد بود که برای هر دو یه جشن کوچیک دو نفره البته ببخشید سه نفره با حضور شما که سرور و سالار ما باشی گرفتیم. عکساش خیلی خوشگل شدن ولی چون حجمشون بالاست اینجا نمیتونم بذارم. یه ویزیت دیگه هم تو این مدت داشتیم که بازم مامانی توسط خانم دکتر به خاطر بالا رفتن وزنش دعوا شد و قرار شد برای 19 همین ماه که دوباره باید ویزیت بشم فقط 1.5 کیلو اضافه کرده باشم که البته بعید میدون...
12 خرداد 1393

اعتراض به نی نی وبلاگ

سلام پسر قشنگم امروز خیلی از دست نی نی وبلاگ عصبانی هستم. از وقتی یه سری تغییرات به وجود آورده همه چی به هم ریخته الان دو باره من دارم برات مینویسم و هر دوبار هم یادم میره یه کپی از نوشته ها بگیرم. همینکه تموم میشه نوشتنم و دکمه ثبت رو میزنم یا قطع میشه یا پاک میشه تو دو تا پست قبل هم همینطور شده بود نمیدونم واسه دوستای دیگه وبلاگیت هم پیش اومده یا نه! ولی من که واقعاً ناراحت شدم و تصمیم گرفتم دیگه خاطراتت رو تو یه دفتر ثبت کنم... اینهمه آدم انرژی میذاره و مینویسه آخرش هیچی...  
25 ارديبهشت 1393