باربد مامان و باباباربد مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

شاهزاده کوچک من

چهارمین ماه تولد یک فرشته

فرشته زیبای من، باربدم در این آغازین ساعات اولین روز از چهارمین ماه تولدت، در این لحظات از بامدادِ دلپذیرِ دومین ماه از سومین فصل زیبای خدا و در این هوای لطیف و روح افزای پاییزی تو را در آغوش کشیده ام. نگاهت میکنم، با تمام وجود، تا یادم بماند باید هر لحظه خدا را شکر کنم بخاطر هدیه زیبایی که در چنین روزی بر ما بخشید و خوشبختی مان را دو چندان کرد و پاشید بر بوم زندگی مان تمام رنگهای زیبای دنیا را ... فرزند دلبندم به یمن ورودت به چهارمین ماه زندگی زیبایت بوسه ای میزنم بر پیشانیت و تبریک می گویم با عشق، بزرگ شدنت را. تولدت مبارک فرشته دوست داشتنی م...                &nbs...
1 آبان 1393

باربد و تجربه های جدید

پسر عزیزم قبل از اینکه اتفاقات این چند روز رو بنویسم حتما باید از شاهکار امروزت بگم که در آینده وقتی اون رو خوندی ببینی که چقدر شیطونی میکردی. امروز ظهر برای یه لحظه تکیه ت دادم به بالش که برم واسه بابایی ناهار بکشم، همینکه پامو گذاشتم تو آشپزخونه دیدم صدای گریه ت بلند شدم دویدم تو هال دیدم  با صورت افتادی رو فرش. سریع بلندت کردم و گرفتمت تو بغلم بوسه بارونت کردم و البته به شوخی هم دعوات کردم. زمانیکه وضعیت رو بررسی کردم متوجه شدم مثل همیشه که وقتی به کمر خوابی سعی میکنی اول سرت بعد کمرت رو بلند کنی دقیقا همین کار رو انجام دادی و باعث شده شیرجه بزنی رو فرش. فعلاً تصمیم گرفتم به هیچ عنوان به این حالت حتی برای یک...
1 آبان 1393

اولین شب بارانیِ باربد

باربدم، عشق تازه و ناب من امشب بعد از سال ها اولین باران شبانه در مهر ماه بر سنگفرش خیابان های شهرت بارید و جانی تازه داد به همه آنها که تنها به عشق و شوق همین باران های پاییزی، بهار و تابستان داغ و سوزان را سر می کنند. امشب طبع شاعرانه مادرت بد جور برانگیخته، می خواهم جور دیگری برایت بنویسم. از کجا و چه چیز نمی دانم... تنها می خواهم جور تازه ای بنگارم برای نوزادی که از بطنم، پاکِ پاک متولد شده و زندگیم را آنقدر زیبا تغییر داده که با هیچ کلامی نمی توان وصفش کرد. فرزند دلبندم، دلم با آمدنت بقدری نازک شده که هر روز و هر لحظه با نگاه کردن به چهره معصومت، اشک در چشمانم حلقه می بندد. نمی دانم چرا! شاید دلم می سوزد از پاکی بی نهایتی که مم...
29 مهر 1393

شاهکار باربد

یادگاری باربد ساعت 5:30 صبح بعد از کلی دست و پا زدن و شیطنت موقع شیر خوردن روی صورت زیباش نقش بست. خلاصه اینکه پسر ما خیلی وروجک شده قربونش بشم   ...
6 شهريور 1393